خاطرات قدیمی دوران مدرسه

خاطرات قدیمی دوران مدرسه خاطرات چوب و چماق و فرهنگ سرت را می‌کنی توی لباسشویی. هفت هشت سالت بیشتر نیست. شلوغ کرده‌ای سر ظهر و گوشت را حسابی پیچانده‌اند. بعد دنبال نورهای رنگی که تا انتهای یک تونل عجیب و غریب ادامه دارد، سر می‌خوری و آخرش هم از حفره لباسشویی می‌رسی به یک اتاق …

خاطرات قدیمی دوران مدرسه ادامه »